۱۳۹۲ مرداد ۱۵, سه‌شنبه

حرفه ای


روزی روزگاری مردی بود آنچنان ظریف و توانا که  پرت کردن ته سیگار و قوطی خالی هایش درون سطل آشغال های  کمر باریک آنطرف تر ضرب شستی بود به تمام قهرمانان پرتاب دیسک و آنچنان دقیق و خفن در شناخت گوشت منجمد کپک زده از گوشت تازه که وقتی برای خرید گوشت به قصابی می رفت بدون توجه به حالت ارتجاعی گوشت و رنگ و بوی آن به باطن حیوانی که گوشت ازآن او بود توجه می کرد . این جور چیز ها را از این جهت گفتم  که یک روز در آن عصرها و نصف ساعت های غم افزا و سوزآور خیابان انقلاب که بعضی از ماشین ها چراغ هایشان روشن است و بعضی خاموش و چراغ های خیابان هم کم کم شروع میکنند به روشن شدن به چشم دیدم که دیوید داشت به یکی از این پسرهای فال فروش ترفند پرتاب کات دار یک تیکه آدامس به سطل آشغال را آموزش می داد ؛ اولین قدم اینه که اصلا به هدفت نگاه نکنی و به نظر من این هنر مخصوص اون دسته از آدامس خور های حرفه ای است که یا اصلا برایشان تفاوتی نمی کند آدامس درون سطل بیفتد یا نه و یا اصولا کسی در آن نقطه شاهد این پرتاب نیست که در صورت نیفتادنش ضایع شوند (از جمله خود کسی که پرتاب می کند) پس پرتاب کننده باید صحنه را از خودش هم خالی کند ! قدر مسلم آن بچه هم مثل من و شما منظور او را نفهمید اما من اطمینان دارم تا این لحظه از تاریخ کسی را بهتر از او پیدا نمی کنم تا به دنبال گوشت گوسفندی بفرستم.

۲ نظر:

  1. میتونه شروع یه داستان باشه...

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. اع ! نوای که ! :) من انقد خفنیت در خودم نمی بینم که داستان بلند بنویسم

      حذف